انجمن ناولز

✦ اینجا جایی است که واژه‌ها سرنوشت می‌سازند و خیال، مرزهای واقعیت را درهم می‌شکند! ✦ اگر داستانی در سینه داری که بی‌تاب نوشتن است، انجمن رمان‌نویسی ناولز بستری برای جاری شدن قلمت خواهد بود. بی‌هیچ مرزی بنویس، خلق کن و جادوی کلمات را به نمایش بگذار! .

ثبت‌نام!

متفرقه |✖ ضـَـرَبــانِ مَعکـــ♥ـــوس✖|

متفرقه
فکر کردم آسمان را می توان تسخیر کرد
آب اقیانوس را با آه خود تبخیر کرد
فکر کردم رفتنت را می توان از یاد برد
هیچ دانستی ؟ دلم را رفتن تو پیر کرد
 
اگر روزی دختری داشتم
به او می گفتم عاشق مردی نباش که مذهبی است؛ مردی که از ترس خدا تو را با اکراه میخواهد. زیرا روزی توبه می کند و سنگت می زند.
عاشق مردی نباش که بی قید است؛ مردی که هیچ را مقدس نمی داند. زیرا روزی همه چیز را انکار می کند؛ تو را، عشق را، حتی خودش را. و رهایت می کند...
اگر دختری داشتم به او می گفتم همیشه مرد های معمولی عشق های بهتری می سازند.
 
با قلم می‌گویم:
ای همزاد، ای همراه،
ای هم سرنوشت،
هردومان حیران بازی‌های دوران‌های زشت!
شعرهایم را نوشتی،
دست‌خوش!
اشک‌هایم را کجا خواهی نوشت؟!

فریدون_مشیری
 
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮ ﮐﺲ
ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﻣﺮﺯ ﺫﻫﻦ
ﻭﯾﺰﺍ ﻻﺯﻡ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ،
ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻭ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻪ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻨﺪ.

#فریبا_وفی
 
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم
حافظ
 
لوى پاى بعضى ها بايد يك خط بكشيم و


بگوييم:

ببين فلانى جانم

من شب تا صبح

صبح تا شب

به تو فكر ميكنم...

من عكسهايت را روزى هزاران بار زير و رو ميكنم

من جاى تو هم در كافه ها قهوه مينوشم

من نگرانت ميشوم

خلاصه در يك كلام،

برايت جانم را ميدهم

تو اما از اين خط جلوتر نيا

من تو را با فاصله دوست دارم

من به اين دوست داشتن عادت كرده ام

باور كن عشق،همه چيز را خر*اب ميكند!

#عليقاضينظام
 
عقب
بالا