انجمن ناولز

✦ اینجا جایی است که واژه‌ها سرنوشت می‌سازند و خیال، مرزهای واقعیت را درهم می‌شکند! ✦ اگر داستانی در سینه داری که بی‌تاب نوشتن است، انجمن رمان‌نویسی ناولز بستری برای جاری شدن قلمت خواهد بود. بی‌هیچ مرزی بنویس، خلق کن و جادوی کلمات را به نمایش بگذار! .

ثبت‌نام!

متفرقه |✖ ضـَـرَبــانِ مَعکـــ♥ـــوس✖|

متفرقه
‌هر صبح به تو فکر می‌کنم،
با جای خالی‌ات حرف میزنم،
روزنامه را برایت می‌خوانم
و صبحانه را جای تو به خودم تعارف می‌کنم،
از اتاق صدایت را می‌شنوم که:
«لباس‌هاتو اتو کردم و گذاشتم روی تخت.»
لباس‌های چروک هر روزه‌ام را می‌پوشم
و با صدای بلند از تو که نیستی تشکر می‌کنم،
عطر تلخ همیشگی را میزنم،
در را آهسته می‌بندم و چهار قفله‌اش می‌کنم
که مبادا جای خالی‌ات از خانه‌ام فرار کند...

#علیسیدصالحی
 
می‌دانی!
عشق همین حوالی ماست.‌..
پشت لبخند های نمکینت
درمیان انگشتان بهم بافته شده‌مان
یا لابه‌لای شاخه گل سرخی که تقدیمم می‌کنی
عشق حوالی‌مان را دریاب...

#سارا_صامت
 
جان دلم
فکر کنم دیگر قراراست اتفاق بیفتی
این روزها زیاد به تو فکر میکنم
شنیده ای که؟
به هر چه فکر کنی همان میشود؟
به توفکر میکنم
همانی که قراراست بشود

#سیما_امیرخانی
 
شب باشد و خاطره های تو
آخر مگر با تو خوابم میبرد؟
با وجود دائمیت در قلبم میشود خوابید؟
امشب خاطراتت من‌را کشت
وقتی نیستی تا شبم را بخیر کنی‌...
ببین با این دل دیوانه چکار کرده‌ای!
#دیلان_شریفی
 
باران عقده ابریست که داغی دارد
آمدن رفتن هر من چه وداعی دارد

آذرخش نعر و فریاد مزن بر عالم
غم عالم به کنار من چه خر*اب است حالم

حال این مرد تهی قلب عجیب است امشب
این من مرده مدفون شب قبر غریبم امشب

آسمان گریه تو میدانم بحر دل دلتنگ است
این زمین دار مکافات منو این زمانم که پر از نیرنگ است

#شایان
 
نویسنده‌ها به هَمان اندازه که
نوشتن را دوست دارند،
خواندن هم برایشان مَحبوب و شیرین است...
حتی نویسنده‌هایی که
عاشقانه‌ترین و زیباترین قَلم‌ها را دارند،
دلشان میخواهد،
کسی پیدا شَود،
برایشان چیزی بنویسد،
هَر چند ناشیانه امّا عاشقانه !
عاشق‌ترین نویسنده‌ها هم نیاز دارند،
کسی در زندگی‌شان باشد،
حتّی اندکی عاشق،
گهگاهی بَرایشان از عشق بگوید،
بنویسد و یا بسُراید...

#مرضیه_ابرازه
 
"جمعه"ها بايد
يك قلم برداشت
آغشته كرد به تمامِ رنگهاى پر از اميد
پر از دوست داشتن
و كشيد روى هفته اى كه براى خودمان
خواسته يا نا خواسته،
"سياه و سفيد" كرديم
"جمعه" ها را بايد رنگى سر كرد
رنگ دوست داشتن
رنگِ اميد
رنگِ زندگى
رنگِ خانواده
پاك كنيد تمامِ آنهايى كه رفتند
و رنگ بپاشيد روى دلتان
كه اگر ذره اى دلشان با شما بود،
هيچ وقت رفتن را ترجيح نميدادند!
بيخيالِ تمامِ آنهايى كه گوشه ى ذهنتان را اِشغال كردند!
ما،
مسئولِ رفتارِ آدمها نيستيم،
خوبى اگر ميكنيم،
بايد براىِ دلِ خودمان باشد...
حالا يا قدر ميدانند،
يا بى لياقتىِ شان را فرياد ميزنند!

#عليقاضينظام
 
بر شیشه های مه گرفته می نویسم
مثلا مهربانی
موهای تو
مرگ
فرقی نمی کند کدامیک
هر کلمه
زنی است که زیبایی اش در آینه امتحان می دهد
مردی که تک تک آجرها را
بر دیواره ی سلول
هر کلمه
تنها عابری است که می گذرد
فرقی نمی کند کدامیک
ما تنها بر شیشه های مه گرفته می نویسیم
تا جنگل پشت پنجره
پیدا شود
 
شاید باورت نشود
گاهی
از شدت دلتنگی
راضی به هرچه بودن میشوم بجز خودم!!
مثلاً همین امروز
آرزو می کردم
شاپرک گرفتار
در تار عنکبوت گوشه ی اتاقت باشم
همان قدر نزدیک
همان قدر بیچاره...
هستی دارایی
 
عقب
بالا