انجمن ناولز

✦ اینجا جایی است که واژه‌ها سرنوشت می‌سازند و خیال، مرزهای واقعیت را درهم می‌شکند! ✦ اگر داستانی در سینه داری که بی‌تاب نوشتن است، انجمن رمان‌نویسی ناولز بستری برای جاری شدن قلمت خواهد بود. بی‌هیچ مرزی بنویس، خلق کن و جادوی کلمات را به نمایش بگذار! .

ثبت‌نام!

متفرقه نظم و نثر ادبی و اشعار دوبیتی

متفرقه
به همان قدر که چشم تو پر از زیباییست
بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهاییست​
 
به صد سال یک دوست آید به دست
به یک روز توان کرد دشمن به شصت​
 
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که ابلیس بسی کرد سجود​
 
به زیورها بیارایند مردم خوبرویان را
تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی​
 
بر مال و جمال خویش غره مشو
کان را به شبی برند و این را به تبی​
 
دشمن خود را نباید زد تبر
گر توانی کشت او را با شکر​
 
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده‌ام​
 
آن نخل ناخلف که تبر شد ز ما نبود
ما را زمانه گر شوند ساز می‌شویم​
 
گر عمارت را بری بر آسمان
عاقبت زیر زمین گردی نهان​
 
از تواضع کم نگردد رتبه گردن کشان
نیست عیبی گر بود شمشیر لنگردار کج​
 
در همه آفاق کس بی مرگ نیست
وین عجایب بین که کس را برگ نیست​
 
کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند تو خود پیش مگوی​
 
کاکل از بالا نشینی رتبه ای پیدا نکرد
زلف از افتادگی حالی همنشین ماه شد​
 
کوه ناهموار را هموار کردن سخت نیست
حرف نا هموار را هموار کردن مشکل است​
 
تا خدا یار است با سلطان مپیچ
گر خدا برگشت صد سلطان به هیچ​
 
ز بس معنی که دارم در ضمیرم
خدا داند که در گفتن اسیرم
دلی پر گوهر اسرار دارم
ولیکن بر زبان مسمار دارم​
 
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است
شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است​
 
گر خدا داری ز غم آزاد شو
از خیال بیش و کم آزاد شو​
 
می‌فروشد او به جانی بوسه‌ای
رو بخر، مان رایگان است، رایگان​
 
درد دل کن که نماند به دلت، دل تنگی
کوه هم در فوران است به آن دل سنگی​
 
عقب
بالا