انجمن ناولز

✦ اینجا جایی است که واژه‌ها سرنوشت می‌سازند و خیال، مرزهای واقعیت را درهم می‌شکند! ✦ اگر داستانی در سینه داری که بی‌تاب نوشتن است، انجمن رمان‌نویسی ناولز بستری برای جاری شدن قلمت خواهد بود. بی‌هیچ مرزی بنویس، خلق کن و جادوی کلمات را به نمایش بگذار! .

ثبت‌نام!

[اشعار تک بیتی]

کار امروز را مباش اسیر
بهر فردا ذخیره ای برگیر
 
صد بار گر از غمت بمیرم
پیوند به دیگری نگیرم
 
شنو به گوش رضا گفت و گوی جامی را
که بی رضای تو از گفت و گو ندارد حظ
 
عشق، مفتاح معدن جودست
هر چه بینی، به عشق موجودست
 
دل سپردم به دلبری که مپرس
سرو قدی سمنبری که مپرس
 
غنچه‌وش از هم‌نفسان لب ببند
خیره چو گُل در رخ هرکس مخند
 
چون محرم رازی به جهان یافت نشد
با کاغذ و خامه درد دل می گویم
 
شاخ پیوندها شکسته اوست
بیخ امیدها گسسته اوست
 
من از خوی تو
هرچند که بیداد رود
چون رخ خوب تو بینم
همه از یاد رود……..
 
جامی! به کسی مگیر پیوند!
کآخر دل از آن ببایدت کند
 
گفتار بسیار نه از نغزیست
ولوله طبل ز بی مغزییست
 
جز هوای وصل تو در سر هوس نبود مرا
گر کنی پروای من پروای کس نبود مرا
 
دلدار اگر تویی و دلداده منم
اندوه کشم از تو و انبوه کشم
 
خوش آنکه ز قید خودپرستی برهیم
وز تنگ دلی و تنگ دستی برهیم
 
اگر ايران به جز ويران‌ سرا نيست
من اين ويران‌ سرا را دوست دارم
 
بس که در جان فکار و چشم بیدارم تویی
هر که پیدا میشود از دور پندارم تویی
 
دلا تا کی درین کاخ مجازی
کنی مانند طفلان خاک‌بازی
 
راست جو، راست نگر، راست گزین
راست گو، راست شنو، راست نشین
 
چون بمیری ز خویش پیش از مرگ
نخوری زخم نیش بیش از مرگ
 
نه تنها بلندی و پستی تویی
که هستی‌ ده و هست و هستی تویی
 
عقب
بالا