✦ اینجا جایی است که واژهها سرنوشت میسازند و خیال، مرزهای واقعیت را درهم میشکند! ✦ اگر داستانی در سینه داری که بیتاب نوشتن است، انجمن رماننویسی ناولز بستری برای جاری شدن قلمت خواهد بود. بیهیچ مرزی بنویس، خلق کن و جادوی کلمات را به نمایش بگذار! .
ثبتنام!دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت، دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور!"اسپم ممنوع"
.
.
قایق قسمت اگر دور کند از تو مرا
رود را سمت تو برعکس شنا خواهم کرد
روضهٔ خُلدِ برین خلوت درویشان است،مایهٔ محتشمی خدمتِ درویشان استدور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت، دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور!
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلمروضهٔ خُلدِ برین خلوت درویشان است،مایهٔ محتشمی خدمتِ درویشان است![]()
ما نباشیم ،تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم
در دایرهای که آمد و رفتن ماستما نباشیم ،
که باشد ؛
که جفای تو کشد...؟
به جفا سازد و صد جور
برای تو کشد.
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا رادر دایرهای که آمد و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرادل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
اگر چه رند و خراب و گدای خانه به دوشمآمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش استاگر چه رند و خراب و گدای خانه به دوشم
گدائی در عشقت به سلطنت نفروشم
تا دل نشودعاشق دیوانه نمی گرددمیازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است
وااای سم دبستان یادم اومد![]()
در دیاری که در او نیست کسی یار کسیتا دل نشودعاشق دیوانه نمی گردد
تانگذرد از تن جان جانانه نمی گردد
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیمدر دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یا رب که نیفتد به کسی کار کسی
سر برآرید حریفان که سبویی بزنیمیار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان مارا بس
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیستسر برآرید حریفان که سبویی بزنیم
خواب را رخت بپیچیم و به سویی بزنیم
موج عشق تو اگر شعله به دل ها بکشدماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
دامن مکش به ناز که هجران کشیدهامموج عشق تو اگر شعله به دل ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمعدامن مکش به ناز که هجران کشیدهام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیدهام
تا توانی دلی به دست آورما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا راتا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد :)