انجمن ناولز

✦ اینجا جایی است که واژه‌ها سرنوشت می‌سازند و خیال، مرزهای واقعیت را درهم می‌شکند! ✦ اگر داستانی در سینه داری که بی‌تاب نوشتن است، انجمن رمان‌نویسی ناولز بستری برای جاری شدن قلمت خواهد بود. بی‌هیچ مرزی بنویس، خلق کن و جادوی کلمات را به نمایش بگذار! .

ثبت‌نام!

متفرقه نظم و نثر ادبی و اشعار دوبیتی

متفرقه

ParyPary is verified member.

ارشد آوا و مدیر کتابخوان
کادر مدیریت
سرتیپ
سرگرد
کتابخوان
میکسر
گوینده
تاریخ ثبت‌نام
10/1/24
نوشته‌ها
558
  • موضوع نویسنده
  • #1
•بسم رب قلم•
سلام و وقت بخیر!
اینجا قراره هر روز یک یا چند متن یا شعر کوتاه ثبت بشه:)
نظراتتون رو با واکنش به ما نشون بدید^^
 
  • موضوع نویسنده
  • #2
شاهزاده مونونوکه یه دیالوگ قشنگ داشت که می‌گفت:
-زندگی آسونتر نمی‌شه، فقط ما قویتر می‌شیم...!
"انیمیشن شاهزاده مونونوکه"​
 
  • موضوع نویسنده
  • #3
ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می‌رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود
من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود
"سعدی"
 
  • موضوع نویسنده
  • #4
دل زمزمه می‌کرد ، هلاکش کردند
با تیغِ بـرهنه چاک چاکش کردند
دل ، دهکده ای بود پر از چشمه و گل
از لوث وجود عشق پاکش کردند !​
 
  • موضوع نویسنده
  • #5
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که من
زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید!​
 
  • موضوع نویسنده
  • #6
کم نامه‌ی خاموش برایم بفرست
از حرف پرم گوش برایم بفرست
دارم خفه می‌شوم در این تنهایی
لطفاً کمی آغوش برایم بفرست​
 
  • موضوع نویسنده
  • #7
درون سينه آهي سرد دارم
رخي پژمرده رنگي زرد دارم
ندانم عاشقم ، مستم ، چه هستم ؟
همي دانم دلي پر درد دارم.​
 
  • موضوع نویسنده
  • #8
درد بی درمان شنیدی؟
حال من یعنی همین!
بی تو بودن، درد دارد!
می زند من را زمین
می زند بی تو مرا،
این خاطراتت روز و شب
درد پیگیر من است،
صعب العلاج یعنی همین!​
 
  • موضوع نویسنده
  • #9
یکی را دوست می‌دارم
ولی افسوس که او هرگز نمی‌داند
نگاهش می‌کنم شاید بخواند
از نگاه من‌که او را دوست می‌دارم
ولی افسوس که او هرگز نمی‌داند!
"فریدون مشیری"​
 
چشم هایش خود خوشبختی بود!
و من فهمیدم هنوز هم می شود؛ در چشمانِ کسی زندگی کرد:)​
 
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند
مشکلی گر سر راه تو ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی تو بخند
گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند​
 
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسوی امیدی کمرنگ
زندگی باید کرد !
گاه با غزلی از احساس
گاه با خوشه ای از عطر گل یاس
زندگی باید کرد !
گاه با ناب ترین شعر زمان
گاه با ساده ترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد !
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هاله ای از سوز پنهان
گاه باید روئید
از پس آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
لحظه هایت بی غم...
روزگارت آرام
"سهراب سپهری"​
 
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
"حافظ"​
 
فال حافظ زدنت از پی دلتنگی کیست؟
من که هر لحظه به یاد تو و دلتنگ تو ام
هر ستاره یه نشان از غم و دلتنگی من
آسمان را بفرستم که بدانی همه جا یاد تو ام؟​
 
می‌خواهم و می‌خواستمت، تا نفسم بود
می‌سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود، که این شعله بیدار
روشنگر شب‌های بلند قفسم بود
آن بخت گریزنده دمی‌ آمد و بگذشت
غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود
دست من و آغوش تو، هیهات، که یک عمر
تنها نفسی‌ با تو نشستن هوسم بود
بالله، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هست
حاشا، که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود
سیمای مسیحایی‌ اندوه تو، ای عشق
در غربت این مهلکه فریاد رسم بود
لب بسته و پر سوخته، از کوی تو رفتم
رفتم، به خدا گر هوسم بود، بسم بود​
 
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من...​
 
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت.​
 
عقب
بالا