انجمن ناولز

✦ اینجا جایی است که واژه‌ها سرنوشت می‌سازند و خیال، مرزهای واقعیت را درهم می‌شکند! ✦ اگر داستانی در سینه داری که بی‌تاب نوشتن است، انجمن رمان‌نویسی ناولز بستری برای جاری شدن قلمت خواهد بود. بی‌هیچ مرزی بنویس، خلق کن و جادوی کلمات را به نمایش بگذار! .

ثبت‌نام!

شعر شعر مثل بامدادی که گذشت

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع SONA
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ای کاش پاییز بودم
تا برگ‌هایم یکایک زرد می‌شد
ای کاش باد بودم
دست‌هایم نوازشِ گونه‌هایت می‌شد
ای کاش باران بودم
نم‌نمک‌هایم اشکی در چشمانت می‌شد
ای کاش خورشید بودم
اشعه‌های ریز و درشتم در صورتت نمایان می‌شد
 
کسی نتوانست در ذهن خسته‌ام،
فکرت را از سرم بگیرد
روزگار، خنجرهایت را به تن تکه‌تکه شده‌ام، بنشان!
هر آن‌چه که تیغه زدی، برای تنم کم است
ماه در آسمان ز عشق تو، شادمانه می‌رقصد
هزاران پرنده ز عشق تو، تدارک می‌بینند
آن‌ها می‌خواهند، به نوای روی تو، آواز بخوانند
قطره‌های باران می‌خواهند، گیسوان سیاه رنگت را
به نوازش دستان لطیف گونه‌اش، دعوت کند.
 
عقب
بالا