- تاریخ ثبتنام
- 8/9/24
- نوشتهها
- 1,735
- موضوع نویسنده
- #281
من دیگر توانِ خاطره ساختنم نیست
کفشت را که در خانه ی من درآوردی
مهمان خطابت نمی کنم...
تو صاحب خانه ای
“نه اینکه اگر باز کفش به پا کنی“
بروی من می میرم ... نه
اما فرقی با آن سالمند
اتاقِ شماره هفتِ خانه ی سالمندان
که هرروز با یک بغض که چرا
باز صبح را دیده است ندارم!
کفشت را که در خانه ی من درآوردی
مهمان خطابت نمی کنم...
تو صاحب خانه ای
“نه اینکه اگر باز کفش به پا کنی“
بروی من می میرم ... نه
اما فرقی با آن سالمند
اتاقِ شماره هفتِ خانه ی سالمندان
که هرروز با یک بغض که چرا
باز صبح را دیده است ندارم!