انجمن ناولز

✦ اینجا جایی است که واژه‌ها سرنوشت می‌سازند و خیال، مرزهای واقعیت را درهم می‌شکند! ✦ اگر داستانی در سینه داری که بی‌تاب نوشتن است، انجمن رمان‌نویسی ناولز بستری برای جاری شدن قلمت خواهد بود. بی‌هیچ مرزی بنویس، خلق کن و جادوی کلمات را به نمایش بگذار! .

ثبت‌نام!

[اشعار تک بیتی]

شرح‌ِ چاک‌ِ جگر از عالم‌ِ تحریر جداست
آه اگر نامهٔ عاشق به دریدن نرسد...

#بیدل_دهلوی
 
آیینه‌ای طلب کن تا روی خود ببینی
وَز حُسنِ خود بماند انگشت در دهانت...

#سعدی
 
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم...

#سعدی
 
تو در وجودِ منی گر به غیر پردازی
من از خیالِ تو دایم به خویش پردازم...

#نقیب_شیرازی
 
از بستنِ حنا چه کنی رنجه دستِ خویش؟
مشقِ اسیر کردنِ خونین‌دلان بس است...

#غنی_کشمیری
 
از خیالت، در دل شب‌ها اگر غافل شوم
تا قیامت، سنگسار از خوابِ غفلت کن مرا...

#صائب_تبریزی
 
‏گفتم که «یار» سر نکِشد، عهد نشکند
او هم عمل به قاعدهٔ روزگار کرد...

#طالب_آملی
 
مشکل که برم من جان، آسان چو تو بردی دل؛
دل بردنِ تو آسان، جان بردنِ من مشکل!

#آذر_بیگدلی
 
وصل اگر اینست و ذوقش این که من دریافتم
گر زِ حرمانت بسوزد هجر، منت‌دار باش...

#وحشی_بافقی
 
پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو...

#سعدی
 
بر شانه‌هایت باز دنبالِ چه می‌گردی؟
انگیزهٔ پرواز باید در دلت باشد...

#مهدی_فرجی
 
اندر بیان نَگُنجد وَندَر زبان نیاید
از عشق آنچه دارم وز حُسن آنچه داری...

#سیف_فرغانی
 
گویند به هم مردمِ عالم گلهٔ خویش
پیش که روم من که زِ عالم گله دارم؟

#صائب_تبریزی
 
تا غمت خارِ گلو هست، گلوبند چرا؟
کشته‌هایت چه نیازی به تجمل دارند؟

#مژگان_عباسلو
 
یا بگُدازم چو شمع یا بکُشَندم به صبح
چاره همین بیش نیست، سوختن و ساختن...

#سعدی
 
نفس زِ دل به لبم می‌رسد به دشواری
زِ بس گره شده در سینه‌ام شکایت‌ها...

#صائب_تبریزی
 
می‌کند زلفِ درازِ تو به دلهای حزین
آنچه با خسته روانان، شبِ یلدا نکند...

#صائب_تبریزی
 
غنچه وارم بهرِ او صد داغ پنهان بر دل است
آشکارا خندم و داغِ نهان سوزد مرا...

#اهلی_شیرازی
 
پرستاری ندارم بر سرِ بالینِ بیماری
مگر آهم از این پهلو به آن پهلو بگرداند...

#شفایی_اصفهانی
 
به هرکه دل بسپردم، به باد داد امیدم
دگر نمانده امیدی، نه دل که تا بسپارم...

#بیدل_ثالث
 
عقب
بالا