انجمن ناولز

✦ اینجا جایی است که واژه‌ها سرنوشت می‌سازند و خیال، مرزهای واقعیت را درهم می‌شکند! ✦ اگر داستانی در سینه داری که بی‌تاب نوشتن است، انجمن رمان‌نویسی ناولز بستری برای جاری شدن قلمت خواهد بود. بی‌هیچ مرزی بنویس، خلق کن و جادوی کلمات را به نمایش بگذار! .

ثبت‌نام!

[اشعار تک بیتی]

هرکجا کردم محبت، غرقِ محنت شد دلم
یا من این حکمت ندانم ، یا محبت باب نیست!

#جعفری_فسایی
 
خیالِ آن مژه با جان رود زِ سینه برون
زِ دل چگونه کِشم تیرِ کارگر شده را؟!

#محمد_قهرمان
 
من در پیِ خویشم، به تو بر می‌خورم اما
آنسان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست...

#هوشنگ_ابتهاج
 
با من بمان و سایهٔ مهر از سرم مگیر
من زنده‌ام به مهرِ تو ای مهربانِ من!

#حسین_منزوی
 
زِ عمرِ رفته آهی ماند بر آیینهٔ جانم
طلا در کوره کردم، مشتِ خاکستر در آوردم...

#حسین_جنتی
 
این‌جا جوابِ نامهٔ عاشق تغافل است
بیهوده انتظارِ خبر می‌کشیم ما...

#بیدل_دهلوی
 
استاده‌اند بر سرِ پا شعله‌ها تمام
امشب کدام سوخته مهمانِ آتش است؟

#صائب_تبریزی
 
مشکل است این که کسی را به کسی دل برود
مهرش آسان به درون آید و مشکل برود...

#سیف_فرغانی
 
یادِ آن عهد که دل در خمِ گیسوی تو بود
شبِ من مویِ تو و روزِ خوشم رویِ تو بود...

#صائب_تبریزی
 
معشوق نداند غمِ محرومیِ عاشق
آزاد ندارد خبر از حالِ گرفتار...

#فروغی_بسطامی
 
بعد از تو که در چشمِ من آید؟ که به چشمم
گویی همه عالم، ظلمات است و تو نوری...

#سعدی
 
زِ هر مو دام بر دوشم؛ گرفتار این‌چنین باید
زِ خاطرها فراموشم؛ سبکبار این‌چنین باید...

#بیدل_دهلوی
 
غمَت ناخوانده مهمانی‌ست هرشب در سرای‌ِ من

اگر یک‌ شب تو خود مهمانِ من باشی چه خواهد شد...

#عماد_خراسانی
 
عشق تعبیرِ قشنگی‌ است برام از تو
ورنه کمتر سخنی بود که معنای تو داشت‌‌...

#افشین_یداللهی
 
دلم به زلفِ تو بسته است امید، لیک چه سود؟
که آن امید دراز است و عمرِ من کوتاه...

#ابن‌حسام_خوسفی
 
فرقی میانِ طعنه و‌ تعریفِ خلق نیست
چون رود بگذر از همه سنگریزه‌ها...

#فاضل_نظری
 
خواب، می‌آید و در چشم نمی‌یابد راه
یک طرف اشک رَهش بسته و یک سوی خیال...

#هوشنگ‌_ابتهاج
 
‏چنان زِ کویِ تو آواره‌ٔ جهان گشتم
که آنچه نشنوی از هیچ‌کس، سراغِ من است...

#ابوتراب_بیک
 
مگر به آتشِ دل التجا برم چو سپند
که بی‌زبانم و کارم به ناله وابسته‌ست...

#بیدل_دهلوی
 
گفتم مگر زِ رفتن، غایب شوی زِ چشمم
آن نیستی که رفتی، آنی که در ضمیری...

#سعدی
 
عقب
بالا