[اشعار تک بیتی]

[a_m_i_r_h_f]

سهل است بندبندم از هم جدا کنی، لیک
کاری بکن که ما را از خود جدا نداری...

#عماد_خراسانی

 

[a_m_i_r_h_f]

منظورِ آفرينش و مقصودِ خلقتى
غير از تو هرچه هست وجودِ مكرّر است

#حسین_منزوی

 

[a_m_i_r_h_f]

مردمان در من و حیرانیِ من، حیرانند
من در آن کس که تو را بیند و حیران نشود...

#امیرخسرو_دهلوی

 

[a_m_i_r_h_f]

به هرجا می‌برد شوقم، نمی‌بینم تو را آنجا
کجایی ای رفیقِ کُنجِ تنهایی، خوشا آنجا!

#تنهای_قمی

 

[a_m_i_r_h_f]

دیده‌ام صد ره خلافِ وعده از یار و هنوز
چشمِ آن دارم که بازم وعده‌ی دیگر دهد...

#شفایی_اصفهانی

 

[a_m_i_r_h_f]

در گلویم گیر کرده زخمِ یک بغضِ غریب
فرصتی از اشک می‌جویم که رسوایش کنم...

#مهدى_اخوان‌ثالث

 

[a_m_i_r_h_f]

نگفتم راز عشقت را برای هیچ کس اما
غمت بر منبرِ چشمم نشست و شد روایتگر...

#سید‌_حسین_‌آقامیری

 

[a_m_i_r_h_f]

جای دل در سینه بود و جای تیرت در دلم
آن زِ جا رفته‌ست اما هم‌چنان برجاست این...

#هلالی_جغتایی

 

[a_m_i_r_h_f]

خوشدلم با آهِ سرد و گریه‌های آتشین
بی‌تکلّف این هوا و آب می‌سازد مرا...

#صائب_تبریزی

 

[a_m_i_r_h_f]

خوشدلم با آهِ سرد و گریه‌های آتشین
بی‌تکلّف این هوا و آب می‌سازد مرا...

#صائب_تبریزی

 

[a_m_i_r_h_f]

زِ رازداریِ ما جمع‌دار خاطر را
زِ گوش تا به لبِ ما هزار فرسنگ است...

#سلیم‌طهرانی

 

[a_m_i_r_h_f]

سودای دلنشینِ نخستین و آخرین!
عمرم گذشته‌است و توأم در سری هنوز....

#حسین_منزوی

 

[a_m_i_r_h_f]

زمانه یک نفسم بر مراد خود نگذاشت
به هرکه داد مراد، از من انتقام کشید...

#نظیری‌_نیشابوری

 

[a_m_i_r_h_f]

ای فراموشی! کجایی؟ تا به فریادم رسی
باز احوالِ دلِ غم‌پرورم آمد به یاد...

#بیدل_دهلوی

 

[a_m_i_r_h_f]

گر تو را با ما تعلق نیست، ما را شوق هست
ور تو را بی ما صبوری هست، ما را تاب نیست

#رهی_معیری

 

[a_m_i_r_h_f]

دست بر سینه از آن در صفِ محشر دارم
که نیفتد دلِ صدپاره ز چاکِ کفنم...

#محمود_قاجار

 

[a_m_i_r_h_f]

خاکم به باد رفت و زِ یادم نمی‌روی
عشق آن خیال نیست که از دل بُرون شود...

#حزین_لاهیجی

 

[a_m_i_r_h_f]

قدرِ کسی بدان که بداند بهای‌ِ عشق
تب کن برای‌ِ آن‌که بمیرد برایِ تو...

#عماد_خراسانی

 

[a_m_i_r_h_f]

در قیدِ غَمم، خاطرِ آزاد کجایی؟
تنگ است دلم، قوّتِ فریاد کجایی؟

#حزین_لاهیجی

 

[a_m_i_r_h_f]

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دستِ تو
که این یخ‌کرده را از بی‌کسی، ها می‌کنم هر شب...

#محمدعلی_بهمنی