انجمن ناولز

✦ اینجا جایی است که واژه‌ها سرنوشت می‌سازند و خیال، مرزهای واقعیت را درهم می‌شکند! ✦ اگر داستانی در سینه داری که بی‌تاب نوشتن است، انجمن رمان‌نویسی ناولز بستری برای جاری شدن قلمت خواهد بود. بی‌هیچ مرزی بنویس، خلق کن و جادوی کلمات را به نمایش بگذار! .

ثبت‌نام!

نقد نقد داستان برای دیگران | TELMA کاربر انجمن ناولز

soltanisoltani is verified member.

درجه دار بازنشسته
درجه دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/8/24
نوشته‌ها
68
  • موضوع نویسنده
  • #1
IMG_20240913_173225_581.webp


نام داستان کوتاه: برای دیگران
ژانر: اجتماعی
نویسنده: فاطمه یوسفی
خلاصه: «به دلیل کوتاه بودن داستان قرار نمی‌گیرد»
 
  • موضوع نویسنده
  • #2
《 به نام جان بی جان‌ها》
1726327924164.webp

نویسنده عزیز از اینکه به تیم منتقدان ما اعتماد کردید سپاسگزاریم.
باشد که این نقد مایه پیشرفت و شیوایی قلم شما شود.
نقد پذیری و حفظ احترام و آرامش و جلوگیری از ایجاد تنش نشاندهنده شخصیت والای شما نویسنده گرامی است.
پس از قرار گرفتن نقد نامه تا ۲ روز فرصت پاسخدهی به منتقد را دارید ؛ لطفا از بی احترامی و بحث خودداری کنید.

منتقد شما: @soltani
 
  • موضوع نویسنده
  • #3
بسمه تعالی

نقد داستان برای دیگران

ارکان های اولیه

1.عنوان داستان:
عنوان بسیار ساده به دور از به کارگیری کلمات طولانی عجیب و ناآشنا، و به علاوه اینها تا حدودی کنجکاو کننده است . با شنیدن عنوان داستان شاید مخاطب فردی را متصور شود که با از خود گذشتگی و فداکاری در تلاش است که برای افرادی دیگر شرایط یا چیز خاصی را فراهم آورد یا اینکه خودش را فدای دیگران کرده؛ مورد دیگری که میشود حدس زد شاید در وصف فردی باشد که بابت اشتباهات دیگران تاوان می دهد یا به خاطر افراد دیگری در دردسر گرفتار شده که به داستان هم نزدیک تر است؛ در کل فهمیدن اینکه این دیگران چه کسی هستند و برای آنها چه چیزی فدا شده می تواند کنجکاو کننده باشد
نام انتخاب شده با ژانر و ایده داستان هماهنگی کامل دارد و نامی است که کل داستان را در کوتاه ترین حالت ممکن شرح می دهد.

2.ژانر های انتخابی:
داستان از چهار پارت تشکیل شده کوتاه است و موضوعی واحد و مشخص دارد که در مورد یک مسئله اجتماعی است و تنها ژانری که نویسنده می تواند انتخاب کند همبن ژانر اجتماعیست که به درستی نام برده شده؛ نیازی به هیچ ژانر اضافه ای نیست و ژانر اجتماعی با موضوع و ایده هماهنگی کامل دارد.

3.خلاصه داستان
نویسنده ذکر کرده که به دلیل کوتاه بودن داستان خلاصه ای برای آن درنظر گرفته نشده و استثناعا به عنوان منتقدی که حساسیت همیشگی روی خلاصه و مقدمه دارد موافق این هستم که برای این داستان می توان خلاصه در نظر نگرفت اما در صورت صلاحدید نویسنده می توان یک بیت شعر یا جمله ای کوتاه که با موضوع همخوانی دارد را جاگزین خلاصه یا مقدمه کرد

4.جلد داستان:
جلدی را مشاهده می کنیم که فضایی غمگین دارد و پیرمردی شکسته با حالتی محزون در خود فرو رفته، عنوان رمان با بهترین طراحی ممکن پیش روی پیرمرد درج شده و وقتی مخاطب جلد را مشاهده می کند حدسش را در مورد عنوان کامل کرده و خیلی ملموس است که این پیرمرد برای دیگران زندگی اش را به باد داده است. نهایت همخوانی موضوع داستان با جلد را شاهد هستیم؛ جلدی که حسی قوی را القا می کند بی آنکه نزدیک به حس حال جلد های کلیشه ای متداول باشد. فضای داستان را به درستی به تصویر کشیده و انگار تک تک توصیفاتی که از پیرمرد داستان می شود را در یک قاب جمع نمونده.
جمله ی : همه آمده ایم تا درد را به دندان بکشیم. نیز انتخابی هوشمندانه برای توصیف گوشه ای از داستان است که زندگی در آمیخته با سختی و تلاش و تقلای دائم پیرمرد چگونه با دردی ممتد به پایان می رسد.
ترکیب رنگ ها به درستی انتخاب شده و در نهایت می توانم بگویم شاهد طراحی ای حرفه ای و بی نقص هستیم.

ارکان های میانی

1.آغاز داستان:
در آغاز صحنه ای ساخته می شود که با توصیفاتی ظریف به وضوح در ذهن مخاطب شکل میگیرد... پیرمرد و پیرزنی محزون که قادر به هضم زخمی که از عزیزشان خوردند نیستند؛ اشاره مکرر به رد قرمزی دستبند زندان روی دستان پیرمرد باعث درک عمیق تری از رنج و اندوهشان است. پیرزن به واسطه زن بودنش این غم را با حرف زدن پس می زند و پیرمرد هم انگار طبق قرارداد نانوشته بین زوجین می خواهد حرف های زنانه اش را غرغر جلوه دهد و یاداوری میکند در گذشته کار هایی متناقض با غرولند های الانش کرده و بازخواستش می کند. صحنه آغازین شفاف قابل درک و با استفاده از الگوهای رفتاری جا افتاده در ذهن مخاطب بسیار باورپذیر و ملموس است. بدون توقف داستان توصیفات در بین جملات جای گرفته و تصور محیط را آسان کرده. هم کشمکش بیرونی و هم کشمکش درونی در عواطف هر دو کاراکتر گنجانده شده و خلاصه بگویم آغاز داستان برای خواننده قابل لمس است.

2.میانه داستان:
از خانه رضا خارج می شویم و به محیط بیرون خانه می رویم و میانه داستان اینجا رقم می خورد. نویسنده برای پیشبرد بخش میانی و انتقال حس به مخاطب دوباره هوشمندانه عمل می کند و به جای جملات خبری و صریح از اتفاقات درونی رضا و اتفاقات بیرونی ؛ حس ها را با توصیف حالات آشنا برای خواننده باورپذیر می کند. نمی گویند رضا از حس شرم و ابرویی که رفته سخت در عذاب است؛ می گوید چشمانش را تنگ می کند و سرش را پایین می اندازد تا چشم در چشم با مردم نشود و نگاه نیشداری نبیند! نمی گوید رضا عاشق همسرش است به جایش نشان می دهد که رضا حاضر است برای یک درخت تقلا کند تا شاید باری که هر سال می دهد کمکی به پیرزن بکند؛ یا استفاده از لفظ دلنشین پیرزنش و دادن صفت مالکیت ناخوداگاه علاقه عمیق و کهنسال بین این دو را به مخاطب نشان می دهد.
با شدید شدن درگیری بین رضا و قلی و فوران احساسات منفی و خشم رضا به نقطه اوج داستان نزدیک می شویم.

3.پایان داستان:
از لحظه ای که رضا کنترل خشمش را از دست می دهد و شروع به ضربه زدن با بیل به پای قلی می کند نقطه اوج داستان شروع می شود و شاهد یک پایان در اوج هستیم.
گنگی و بد حالی رضا در توصیفات مانند روز مشخص است و طوفانی که در افکارش به پاست را خواننده می تواند درک کند؛ فروپاشی روانی رضا با توصیفات بسیار ساده به بهترین شکل قابل لمس است و ذره ای حس اینکه صحنه ساختگی است و نویسنده با توصیفات غلوآمیز سعی دارد به مخاطب تحمیل کند که فاجعه ای در حال روی دادن است؛ سراغ خواننده نخواهد آمد.
در اوج فروپاشی و نزدیک به لحظه مرگ در مونولوگ این جمله را در توصیف عواطف رضا شاهد هستیم: دوست داشت انگشت در حلقش فرو کند و تمام عشقش به پسرش را بالا بیاورد؛ نویسنده با این توصیف به قدری غم عمیق جا خوش کرده در بطن داستان را زیبا به نمایش می گذارد که از کل فضای تراژدیک این اتفاق همین جمله کفایت می کند!
در نهایت شاهد صحنه مرگ غم انگیز رضا هستیم و طلایی ترین مونولوگ در پایان هم لحظه ایست که عروس رضا بالای سرش حاضر می شود و دانای کل و صدای روایت با این جمله خیال خواننده را راحت می کند و آب روی آتش می شود:
همین‌که چشمش به پیرمرد می‌افتد، دستش را مقابل دهانش مشت می‌کند و فحشی زیر لب می‌دهد. نمی‌داند که بعد حرکت دادن پیرمرد و چند روز آینده، چه مشکلی گریبان‌گیر طمع خود و شوهرش می‌شود!
داستان پایانی به موقع، شوکه کننده و در عین حال به یادماندنی برای مخاطب به جای میگذارد؛ خط پیشبرد داستان به درستی دنبال شده و در جایی تاثیر گذار پایان می یابد.


4.شخصیت‌پردازی:
در این داستان ۴ پارتی ما شاهد حضور سه کاراکتر بودیم؛ رضا، همسرش و قلی
شخصیت پردازی رضا به عنوان پیرمردی دل شکسته اما سخت کوش و خانواده دوست، زود جوش و عصبی اما عاشق به خوبی شکل گرفته.
در سمتی دیگر زنی ایستاده که دارای ویژگی های آشنای یک مادرسنتی و ایرانی؛ درگیر حرف مردم و پایبند به رسوم است که شوهرش را دوست دارد و پیرو اوست و در برابر خشم شوهرش تنها آرام کردنش دغدغه اش است و از رنج او براشفته می شود.
در مورد شخصیت قلی هم دقیقا همانگونه که باید همسایه رو مخی تداعی میشود که ازخودگذشتگی و احترام به شرایط دیگران آنقدر که فضولی و بی چاک و دهن بودن برایش اولویت دارد، مهم نیست.
شخصیت پردازی در دیالوگ ها به خوبی منعکس شده و لحن و نوع حرف زدن هر کاراکتر متناسب با شخصیت آن و انحصاری است.


5.توصیفات:
توصیفات میان دیالوگ و مونولوگ به مخاطب ارائه میشد، مکان رخ دادن اتفاقات، وسایل دور و بر و فضای حاکم به صحنه ها کاملا قابل تصور بود و تا جای که میشد، حالات، به وضوح و در مسیر القای عواطف و کمک به تصور کاراکتر ها توصیف شده بودند.
بیشترین توصیف عواطف مربوط به رضا بود و خشم و غوغای داخل سرش از دور هم برای خواننده قابل حس کردن بود
برای انجام توصیفات روند داستان دچار تداخل نمیشد و از همان ابتدا تا آخرین لحظات توصیفات با ریتمی مناسب ادامه داشتند.

ارکان های پایانی
ایده:
در آخر داستان جمله ای از طرف نویسنده آمده که در مورد واقعی بودن این معضل اجتماعی در این روستا است که به داستانی غم انگیز تبدیل کردن این معضل اجتماعی ایده بسیار جالبی به نظر می رسد که غیر کلیشه ای است؛ به علاوه احمقانه بودن این رسم هم بدون اشاره مستقیم برای خواننده روشن می شود.
فرهنگ غلط هرچقدر هم که از سمت گروهی پسندیده طلقی شود؛ همچنان اسیب زننده و بی فایده است و اگر از دیدگاه عقلانی به همچین رسومی نگاه کنیم به آسانی در میابیم که تنها ابزار هایی هستند که دوست داریم با وصله هایی مانند فرهنگ، قانون، اسلام، شرع، حکم الهی و یادگار اجداد آنها را تزئین کنیم و برای شکنجه و آسیب به خود در دست بگیریمشان‌

در آخر از شما نویسنده ارزشمند برای خلق این اثر زیبا تشکر می کنم
با آرزوی موفقیت
@TELMA
 
عقب
بالا