عکاس دفتر کار عکاسی ~مَهوا~

[ASAL🎀]

️بنام خدا️
این دفترکار عکاسی متعلق به @~مَهوا~ می‌باشد.
توجه: هیچکس به جز کاربر تگ شده حق ارسال هیچگونه پیام را ندارد!
باتشکر از همراهی شما.
•
.

قوانین موضوع 'قوانین تاپیک‌های اختصاصی عکاسی'

8/13/24

با سلام خدمت کاربران عزیز ناولز
قوانین تالار عکس در اینجا قرار گرفته از شما که صمیمانه همراه و پایبند قوانین هستید سپاس گذاریم.

کادر مدیریت تالار عکس تصمیم گرفته است که تاپیک عکس‌های اختصاصی را در اختیار علاقمندان به عکاسی قرار بدهد.

کاربرانی که خواستار تایپکِ اختصاصی برای عکس‌های خود هستند؛ با توجه به شرایط و قوانین بایستی در این‌ تاپیک درخواست خود را ارائه دهند و منتظر پاسخگویی و ایجاد تاپیک خود توسط مدیریت تالار عکس باشند.

قانون اول:
لطفا پس از ارسال درخواست خود صبور باشید.

قانون دوم:
لطفا از ارسال اسپم و موارد غیر مربوط با موضوع تاپیک خودداری کنید.

قانون سوم:
تصاویری که...​

• zahra
• پاسخ‌ها: 0
• تالار: قوانین و فراخوان

• 

 

[~مَهوا~]

گل چو خندید محال است دگر غنچه شود
سر چو آشفته شد از عشق بسامان نشود...
- صائب تبریزی​

 

[~مَهوا~]

ای گل در آرزویت جان و جوانیم رفت
ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت
- هوشنگ ابتهاج ​

 

[~مَهوا~]

یک دم ز بی‌وفایی عالم غمت مباد
یک عمر عاشقی کن و یک دم غمت مباد
مردم به هر که آینه شد سنگ می‌زنند
از طعنه‌های عالم و آدم غمت مباد
- فاضل نظری​

 

[~مَهوا~]

همه شب با دل
دیوانه خود در حرفم...
چه کنم ، جز دل خود
نامه بری نیست مرا...
- صائب تبریزی​

 

[~مَهوا~]

افسوس برین عمر گرانمایه که بگذشت
ما از سر تقصیر و خطا درنگ شدیم
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
- سعدی​

 

[~مَهوا~]

خاک من گل شود و گل شکفد از گل من
تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من
- مولانا​

 

[~مَهوا~]

نخفته‌ایم که شب بگذرد، سحر بزند
که آفتاب چو ققنوس، بال و پر بزند
نخفته‌ایم که تا صبحِ شاعرانه‌ی ما
زِ ره رسیده و همراهِ عشق، دَر بزند!

- حسین منزوی​

 

[~مَهوا~]

می‌رسد
ذره
به
خورشیدِ
بلند،
آخر
کار.
- صائب تبریزی​

 

[~مَهوا~]

‌گر مرا ترک کنی
من زِ غمت می سوزم ،
آسمان را به زمين
جان خودت می دوزم،
گر مرا ترک کنی
ترک نفس خواهم کرد،
بی وجود تو بدان
خانه قفس خواهم کرد...

- شهریار​

 

[~مَهوا~]

هرجا سخن از جلوه‌ی آن ماه پری بود
کارِ من سودا زده، دیوانه‌گری بود
روزی که ز عشق تو شدم بی‌خبر از خویش
دیدم که خبرها همه از بی‌خبری بود...

- فرخی یزدی​

 

[~مَهوا~]

‏گر کسب کمال می‌کنی می‌گذرد
ور فکر مجال می‌کنی می‌گذرد
دنیا همه سر به سر خیال است، خیال
هر نوع خیال می‌کنی می‌گذرد

- وحشی بافقی​

 

[~مَهوا~]

گل چه بُود که گل تویی، ناطق امر قُل تویی
گر دگری نداندت، چون تو منی بدانمت
جان و روان من تویی، فاتحه خوان من تویی
فاتحه شو تو یک سری، تا که به دل بخوانمت
- مولوی​

 

[~مَهوا~]

مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالی ست
- حافظ​

 

[~مَهوا~]

جانا ز تو امکانِ نظرپوشی چیست؟
با غفلتم احتمالِ سرگوشی چیست؟
گفتی که «ز ما یاد نکردی»، هیهات!
من خود به تو زنده‌ام، فراموشی چیست؟!
بیدل دهلوی​

 

[~مَهوا~]

قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب ،
دور خواهم شد از این خاک غریب.
- سهراب سپهری​

 

[~مَهوا~]

ما اسیر غـم و اصلا غم ما نیست تو را
با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را؟
-وحشی بافقی​

 

[~مَهوا~]

مغرورِ حُسنِ خود مشو و قصدِ ما مکن
کاین حُسنِ تست از اثرِ عشقِ پاک ما...
- وحشی بافقی​

 

[~مَهوا~]

می‌بینمت از دور و زیاد است همین هم
این سوخته‌دل ساخته با کمتر از این هم
صدبار صدایت زدم اما نشنیدی
یک چشم بگردان به من گوشه‌نشین هم
عشقی که زمینی نشود فایده‌اش چیست؟
ای ماه بینداز نگاهی به زمین هم
گفتی که ز خود بگذر و دیدی که گذشتم
از روح و روان هم، تن و جان هم، دل و دین هم
از پیچ و خم رود گذشتیم و رسیدیم
از چشمه‌ی تردید به دریای یقین هم
ای زاهد اگر منکر عشقی به جهنم!
ما با تو نیاییم به فردوس برین هم
- فاضل نظری​

 

[~مَهوا~]

در تماشای تو افتاد کلاه از سرِ چرخ
خبر از خویش نداری که چقدر رعنایی
- صائب تبریزی​