Follow along with the video below to see how to install our site as a web app on your home screen.
یادداشت: This feature may not be available in some browsers.
انجمن ناولز
✦ اینجا جایی است که واژهها سرنوشت میسازند و خیال، مرزهای واقعیت را درهم میشکند! ✦
اگر داستانی در سینه داری که بیتاب نوشتن است، انجمن رماننویسی ناولز بستری برای جاری شدن قلمت خواهد بود. بیهیچ مرزی بنویس، خلق کن و جادوی کلمات را به نمایش بگذار!
.
این کیس حل نشده کره جنوبی، هنوز که هنوزه تئوری های عجیب غریب براش پیدا میشه، اما خب میشه گفت هیچ کدوم منطقی نیستن، به جز چند مورد که باهم بررسیشون میکنیم.
پسران قورباغه ای به 5 تا پسر کره ای گفته میشه که 26 مارچ 1991 از خونه رفتن و هیچ وقت برنگشتن تا این که سال 2002 بقایای اجسادشون کشف شد.
این اتفاق تو دِگو تو استان گیونگ سنگ شمالی کره جنوبی افتاد و همه رو متعجب کرد
داستان اینطوری بود که 6 تا پسر به اسم های چول وون، هویون، یونگ گیو، چان این، جونگ سیک و تِهریونگ باهم دیگه خیلی صمیمی بودن، هم محلی ای بودن، یه مدرسه درس میخوندن، رنج سنی 9 تا 13 سال داشتن و حتی یه باشگاه میرفتن و تکواندو آموزش میدیدن.
این پسرا همیشه باهم وقت میگذروندن و همراه هم بودن.
تو 26 مارچ 1991 تو کره جنوبی، بعد از 30 سال اولین انتخابات ریاست جمهوری قرار بود برگزار شه و همه جا رو به خاطر این موضوع تعطیل کرده بودن؛ از مدارس گرفته تا بانک ها و بقیه ادارات که همه مردم تو رای گیری شرکت کنن و کلی نیروی پلیس مستقر شده بود در تمام مناطق کشور که اغتشاش و آشوبی به وجود نیاد و اوضاع تو همچین روز مهمی تحت کنترل باشه. اونم برای کشوری که 30 سال حکومت دیکتاتوری داشت و مسلما همچین روزی خیلی مهم تلقی میشد.
اون روز این 6 تا پسر بچه صبح خیلی زود رفتن تو کوچه و شروع کردن باهم بازی کردن.
خیلی سر و صدای بازی کردنشون زیاد شد و خب تصور کنید اون روز تعطیل بود و همه خوابیده بودن و یهو صدای جیغ و خنده چند تا پسربچه رو شنیدن. این موضوع هرکسی رو به راحتی میتونست عصبی کنه.
یکی از همسایه ها شاکی شد و ازشون خواست برن یه جای دیگه بازی کنن و بذارن بقیه استراحت کنن.
این جا تهریونگ از بقیه جداشد. اون بهشون گفت که خیلی گرسنه اس و از صبح زود تا الان چیزی نخورده و میخواد صبحونه بخوره و ازشون میخواد اونا هم صبحونه بخورن و دوباره برگردن و باهم بازی کنن که بقیه بچهها مخالفت میکنن و میگن که میخوان تو کوچه بمونن و بعدش برن به تپه واریونگ نزدیک شهر تا تخم سمندر جمع کنن؛ یه چیزی که برای بچه های خیلی میتونه فان و بامزه باشه و خوشحالشون کنه. تهریونگ به خونه برمیگرده و کنار خونواده اش صبحونه میخوره اما وقتی مامانش میفهمه که میخوان از کوه بالا برن، مخالفت میکنه و به پسرش اجازه بیرون رفتن نمیده. تهریونگ هم ماجرا رو به دوستاش میگه و 5 تا پسر خودشون تصمیم میگیرن تا به تپه واریونگ برن و تخم سمندر جمع کنن.
همه مردم اونجا هم مثل این 5 تا پسر این موضوع رو میدونستن.
تقریبا ساعت 11 تا 12 ظهر بود که هویون همراه دوست هاش، برادرش رو تو مسیر دید و بهش گفت که دارن میرن واریونگ که هم تخم سمندر جمع کنن هم پوکه های خالی اطراف اون پایگاه رو و بعد برمیگردن تا به باشگاه برن.
شاید چون باشگاه یه نهاد دولتی نبوده اون روز تعطیل نبوده.
چند ساعت بعد، از همون باشگاه با پدر چول وون تماس گرفتن و اطلاع دادن که فرزندشون تو کلاس اون روز حضور نداشته و وقتی پدر چول وون با بقیه خونواده های بچهها تماس میگیره و صحبت میکنه، متوجه میشن که اون روز بچهها نرفتن باشگاه و تهریونگ هم منتظرشون بوده اما چون فکرکرده دوستهاش دنبالش نیومدن و ولش کردن، خونه مونده و نرفته باشگاه.
پدر 5 تا پسر تمام محله رو میگردن تا بچه ها رو پیدا کنن و وقتی برادر هویون گفت که تو مسیر اونها رو دیده، میرن تپه واریونگ، اما ردی ازشون پیدا نمیکنن. اونا هم بعد از کلی گشتن و پیدا نکردن ردی از بچه هاشون، به پلیس خبر میدن؛ اما همونطور که گفتم تمام نیروهای پلیس کره اون روز مستقر بودن و نیرویی وجود نداشت که بتونه پیگیری کنه. به همین دلیل پلیس به راحتی پدرها رو دست به سر میکنه و بهشون میگه پسراتون رو دعوا و اذیت کردید و اونا از خونه فرار کردن و به زودی برمیگردن.
یه چیزی که میتونه تامل برانگیز باشه اینه که پشت تپه واریونگ، تپه ای که پسرا میخواستن برن، یه پایگاه نظامی هم قرار داشت که معمولا رو زمین اطراف خورده تجهیزات نظامی وجود داشت مثل فشنگ های خالی و پوکه گلوله.
جالب اینجا بود که زمانی که این ۵ تا پدر گزارش مفقودی بچه هاشون رو به روزنامه ها میدن تا چاپ کنن، عمدا از تیتر گمشده ها به تیتر فراری ها تغییر میدن متن آگهی ها رو و طوری وانمود میشه که این پسرا خودشون خواستن برن و برنگردن.
پلیس بعدا ادعا کرد چون مدارک کافی نبود پیگیری برامون ممکن نیست.
بخاطر کم کاری نیروهای پلیس خود پدرها تصمیم میگیرن به دنبال فرزندانشون بگردن.
3 روز بعد یه تماس عجیب با یکی از خونواده ها گرفته میشه و فرد پشت خط ادعا میکنه که هر 5 پسر پیش اونن و یکی از پسرها اسهاله و اون یکی نمیتونه نفس بکشه و بهتره زودتر بهش پولی که میخواد رو بدن تا بچه هاشون رو زنده تحویل بگیرن.
وقتی پول آماده شد و خونواده ها سر محل قرار مشخص شده رفتن، هیچ کس نبود و متاسفانه مشخص شد اون تماس سرکاری بوده.
اون شخص مزاحم رو گرفتن و دستگیرش کردن و ازش علت کارش رو پرسیدن که فقط گفت میخواستم شوخی کنم.[جای فحش هست.. ]
تا 5 روز بعد از مفقودی هیچ حمایتی از سمت رسانه ها و پلیس ها بخاطر انتخابات نشد؛ تا این که بالاخره خبرگزاری روزنامه خبر مفقودی رو با یه اشتباه چاپ کرد، توی اون خبر نوشته شد که پسرها به دنبال تخم قورباغه رفتن و برنگشتن و به همین دلیل لقب پسران قورباغه ای به این 5 پسر داده شد.
یه برنامه تلویزیونی هم اون زمان وجود داشته؛
به این صورت که یه سوژه وارد برنامه میشده و مردم تماس میگرفتن و سوال میپرسیدن، یا اگر اطلاعاتی داشتن، با بقیه به اشتراک میگذاشتن.
معمولا هم حول محور مسائل پزشکی و بارداری و آشپزی این برنامه پیش میرفته؛ تا این که یکی از خونواده ها از بقیه خونوادهها میخواد به این برنامه برن و شرکت کنن و از مردم بخوان هر کس هرجا نشونه ای از این بچه ها دیده، زنگ بزنه و بهشون بگه.
4 می 1991 این خونواده ها به برنامه میرن و یه تماس دردناک دریافت میکنن؛
یه بچه پشت خط بود که با گریه میگفت میخواد برگرده پیش مامانش و مامانش رو میخواد.
مشخص شد صدا متعلق به یکی از 5 گمشده اس اما اوج درد و حماقت اینجاست، اون تماس یه تماس سرکاری از مدرسه اون 5 پسر بود. صدایی هم که پخش کرده بودن، صدای ضبط شده تلفن یکی از اون پسرها بود که بعد از قلدری شدنش تو مدرسه گریه کرده بود و پشت خط گفته بود به همسایه اشون گفته بود مامانش رو میخواد.
پسران قورباغه ای به یه مسئله ملی تبدیل شد و تمام مردم خواستار زودتر پیدا شدن این بچه ها شدن، اما بازم میشه گفت حمایتی از سمت پلیس ها نشد.
تا این که هر 5 پدر از شغلشون استعفا دادن و خودشون شخصا دنبال بچه هاشون گشتن و تمام پولی که داشتن رو هزینه چاپ آگهی و بنر برای بچه هاشون کردن تا بلکه بتونن زودتر اونها رو پیدا کنن.
رئیس جمهور کره جنوبی رو تِه وو دستور داد تا 300 هزار نیروی ارتش و پلیس به دنبال بچه ها بگردن.
تپه واریونگ 500 بار مورد تفتیش قرار گرفت و باز هم هیچ اثری ازشون پیدا نشد.
اون موقع یه بچه دیگه به پلیس گفته بود که با پدر و برادرش اون روز به تپه واریونگ رفتن و بچه ها رو هم قبل تر تو مسیر دیده بودن و ساعت تقریبا 9 صبح صدای جیغ بلند یه بچه رو از پشت تپه ها شنیدن که وقتی برادر هویون هم چیزایی که میدونست رو گفت مشخص شد اون صدا متعلق به بچه ها نبوده چرا که اونا ساعت ۱۲ برادر هویون رو دیده بودن و هنوز تو شهر بودن
هلیکوپتر های زیادی هم به محل مفقودی بچه ها اعزام شد تا زودتر پیدا شه، اما باز هم هیچ اثری از این ۵ پسر بچه پیدا نشد.
گشتن پدرها و مردم و نیروها ادامه داشت تا این که بعد از پونصدمین بار گشتن، روند تحقیقات کندتر و سردتر شد و خود پدر ها هم تو سال 1994 بالاخره گشتن دنبال فرزندانش رو متوقف کردن.
این که میگم هیچ اثری پیدا نشد؛ یعنی حتی یه لنگه کفش هم کشف نشد که بتونه کمکی به سیر تحقیقاتی پرونده بکنه.
سال 1992 یه فیلم ساخته شد که سرمایه اصلیش رو از همین 5 تا خونواده گرفتهبودن که مدام اسم این 5 پسر تو کشور زنده باشه و فراموش نشه.
اسم فیلم "پسران قورباغه ای برگردید" هست. دوست داشتید ببینید.
شایعات عجیبی هم بین مردم میچرخید؛ مثل این که ممکنه این بچه ها اسیران نیروهای نفوذی کره شمالی شدن و یا این که ممکنه بچه ها تو همون پایگاه نظامی منطقه واریونگ مفقود شده باشن یا به قتل رسیده باشن.
بعضی ها میگفتن روح های داخل جنگل بچه ها رو با خودشون بردن و بعضی ها میگفتن این بچه ها شکار حیوونهای درنده شدن.
بعد از این شایعات یه شب از اون پایگاه نظامی با این 5 خونواده تماس میگیرن و بهشون میگن میتونن تو پیدا شدن بچهها کمک کنن که فقط سرکاری بود و صرفا میخواستن تو دید عموم خودشون رو خوب و دلسوز جلوه بدن.
12 ژانویه 1996 هم یه روانشناس پیش پلیس میره و در کمال تعجب ادعا میکنه که پدر جونگ سیک قاتله و اجساد رو هم تو خونه اشون دفن کرده.
پلیس به دنبال حرف این مرد، خونه این خونواده رو مورد تفتیش قرار داد و میشه گفت تمام خونه رو نابود کرد تا بلکه بتونه اثری از بچه ها پیدا کنه اما پیدا نشد.
پدر جونگ سیک تو سن 49 سالگی بخاطر شایعاتی که براش ساخته بودن و همینطور بدهی های زیادی که برای تبلیغات و آگهی براش به وجود اومده بود سکته کرد و مرد.
تا این که تو 26 سپتامبر 2002، بعد از 11 سال از اون داستان، دو تا مرد به نام چانگ هی سون و پسرش، به واریونگ رفتن تا بلوط بچینن.
چند تا منبع هم گفته بودن به دنبال لاک پشت بودن.
اما مهم تر اینه که یکی از اون ها اون جا، یه تیکه لباس دید که توجه اش رو جلب کرد و وقتی جلو تر رفتن، دیدن که از یه چیزی مثل یه گودال چند تا تیکه لباس و استخون بیرون زده.
اون دو مرد فوری با پلیس ماجرا رو در میون گذاشتن و بعد از بازرسی مشخص شد که بقایای اجساد هر 5 پسر اونجا دفن شدن.
یکی از جمجمه ها سوراخ شده بود؛ انگار کسی به سرش شلیک کرده بود و سه تا جمجمه دیگه اثراتی از شکستگی داشت که احتمال میرفت کسی به سرشون چند بار با ادوات کشاوزی و یا حتی سنگ ضربه زده.
آستین های لباس یکی از بچه ها هم بهم گره خورده بود و وقتی بازش کردن، چند تا فشنگ استفاده نشده از آستین ها بیرون ریخت.
اجساد تو اولین باری که کشف شدن کنار هم دیگه قرار گرفته بودن؛ انگار که همدیگه رو گرفته باشن؛ اما بخاطر رفتار ناشیانه و بی احتیاط پلیس تمام صحنه جرم بهم ریخت و تقریبا 8 ساعت بعد کارشناس های پرونده تونستن اسکلت ها رو کنار هم بچینن و از رو لباس و کفش و ارتودنسی یکی از جمجمه ها هویت هر کدوم از پسرها مشخص شد.
• دکتر یون یونگ کیول یکی از پزشکان قانونی که روی بقایای اجساد تحقیق کرد و اعلام کرد که ممکنه قربانیا با یک شیء سخت ضربه خورده باشن.
• پروفسور چوی هیونگ سوک از متخصصان پزشکی قانونی که در تحلیل بقایای اسکلتها کمک کرد.
• پروفسور لی یونگ هون یکی دیگه از کارشناسانی که روی شواهد تحقیق کرد و احتمال قتل عمد رو مطرح کرد.
در نهایت پلیس ها اعلام کردن که علت مرگ بچه ها سرمازدگی بوده و اون زمان دمای هوا 3 درجه سیلسیوس بوده و اونا نتونستن شب تو اون سرما به خونه برگردن، اما واقعا بچه ای اونم تو سن 9 تا 13 سالگی تو دمای 3 درجه خونشون رو گم میکرد و یخ میزد؟
مورد دیگه این که گفتیم حداقل 500 بار تو اون منطقه گشت زنی شد. اجساد باید روی زمین کشف میشدن، نه زیر زمین.
مورد دیگه این که اجساد بچه ها تو فاصله تقریبا 100 متری از همون پایگاه پیدا شد و شک کشته شدن بچه ها توسط نیروهای اونجا بیشتر قوت گرفت که فرمانده پایگاه صراحتا اعلام کرد محلی که بچه ها پیدا شدن تو زاویه دید قسمت تمرین تیراندازی سربازهاست، اما اون روز تعطیل بوده و هیچ کس حق ورود به اسلحه خونه و منطقه تمرینی نداشته و در واقع کسی تو پایگاه نبوده که بخواد کاری بکنه.
باید بگم اسلحه نیروهای اون پایگاه m16 هست.
بعضی از سربازهای اونجا هم ادعا کردن یکی از افسرها اون روز داشته خشاب اسلحه اش رو خالی میکرده و متاسفانه هیچ اسمی ازش منتشر نشد.