- تاریخ ثبتنام
- 8/31/24
- نوشتهها
- 104
- موضوع نویسنده
- #1
نام شعر : شرار حرمان
شاعر : شفق
در دلم شعلهای ز نامت افتادهست
که ز هر گوشهاش شراری افتادهست
صبر ز جان گریزد از سوز این اشتیاق
نفسم میزند به لبهای خسته طاق
چشم من در پیات به راه افتاده
غمِ بیوقفه در نگاهم افتاده
پر ز آه است بال این دل بیقرار
میپرد در خیال، بیبال و بیگذار
با خیالت دلم چو شمعی شعلهور است
گاه میسوزد و گهی مست و بیخبر است
بیتو هر لحظه سرد و بیجان و خاکزَد
با تو هر شعر، سوی عرش روی آورَد
شاعر : شفق
در دلم شعلهای ز نامت افتادهست
که ز هر گوشهاش شراری افتادهست
صبر ز جان گریزد از سوز این اشتیاق
نفسم میزند به لبهای خسته طاق
چشم من در پیات به راه افتاده
غمِ بیوقفه در نگاهم افتاده
پر ز آه است بال این دل بیقرار
میپرد در خیال، بیبال و بیگذار
با خیالت دلم چو شمعی شعلهور است
گاه میسوزد و گهی مست و بیخبر است
بیتو هر لحظه سرد و بیجان و خاکزَد
با تو هر شعر، سوی عرش روی آورَد