انجمن ناولز

✦ اینجا جایی است که واژه‌ها سرنوشت می‌سازند و خیال، مرزهای واقعیت را درهم می‌شکند! ✦ اگر داستانی در سینه داری که بی‌تاب نوشتن است، انجمن رمان‌نویسی ناولز بستری برای جاری شدن قلمت خواهد بود. بی‌هیچ مرزی بنویس، خلق کن و جادوی کلمات را به نمایش بگذار! .

ثبت‌نام!

برای دختران وطنم آنها اجازه نمی‌دهند ولی ما تسلیم نمی‌شویم.

مریم امیری

سرباز
سرباز
تاریخ ثبت‌نام
9/2/24
نوشته‌ها
4
  • موضوع نویسنده
  • #1
از حال و احوال همه شما خبر دارم که چه روزهای سختی را پشت سر می‌گذرانید. همه بعد از سقوط حکومت به دست طالبان قصه خاص خود را داریم؛ یکی ازدواج زیر سن، یکی مهاجرت و دیگری فوت به خاطر حوادث سال‌های قبل و افسرده‌گی. شرایط خیلی سخت است و قابل پیش‌بینی نیست، اما کافی است که خود را نبازیم و شکست را نپذیریم. امسال چهارمین سالی است که از درس دور هستیم؛ درسی که حقوق اولیه تک‌تک ماست. گاهی به خاطر درس اشک می‌ریزم و گاهی صدای‌مان را بلند می‌کنیم، ولی چیزی عوض نمی‌شود.

روز قبل، روز دختر بود؛ روز دختران کودک. روز کسانی مثل من، مثل شما. برای همین خواستم برای همه‌‌مان بنویسم تا بتوانیم زنده‌گی در سیاه‌چاله‌ای به نام افغانستان را دوام بیاوریم. زنده‌گی آن‌قدر آسان نیست؛ زنده‌گی پر از چالش است و دشواری را در پی دارد. زنده‌گی همانند سفری است که در جریان آن ما با گرسنه‌گی، تشنه‌گی، بی‌خوابی و هزاران مشکل دیگر روبه‌رو می‌شویم، ولی سفر خود را نیمه‌تمام نمی‌گذاریم. آغاز سفر بدبختی ما از سقوط حکومت بود و زمانی به پایان می‌رسد که به رویاها و اهداف‌مان برسیم.

می‌دانم نفس کشیدن در شرایط کنونی کشور خیلی دشوار است، ولی ناممکن نیست. باید تنها دلیل نفس کشیدن و زنده‌ ماندن ما، رسیدن به رویاها و اهداف‌مان باشد. رویاهایی که برای بعضی‌ از دختران کشورم فوت کرده است و هیچ امیدی نسبت به آینده ندارند. فکر کردن به این مورد چشم‌هایم را تار می‎کند. من همیشه سعی کرده‌ام روشنی ببینم؛ حتا در تاریک‌ترین لحظات دنبال نور بوده‌ام؛ اما دیدن رویاهایی که به خاک‌ سپرده‌ شده، چشم‌هایم را تار و روزگارم را سیاه می‌کند.

اما کاری نمی‌توان کرد، ما باید قوی‌تر از همه باشیم. کاری نمی‌توان کرد، باید با حرف و متلک‌های جامعه کنار بیاییم. نه این‌که قبول کنیم، فقط نگذاریم تبدیل به آن‌چه شویم که جامعه به خوردمان می‌دهد. می‌دانم نمی‌توان کاری کرد، نمی‌توان این بی‌عدالتی را نابود کرد و نمی‌توان این ستم را از بیخ و ریشه کند، اما باید مراقب بود. باید مراقب باشیم که این وضعیت باعث نشود که ما از ارزش‌های انسانی خویش پا پس بکشیم.

من در این سال‌ها یاد گرفته‌ام که دختر بودن شجاعت و قدرت می‌خواهد و حالا می‌دانم که این قدرت در وجود تک‌تک‌مان زنده است. به خاطر همین قدرت است که انسان‌های ترسو ما را از همه حقوق اولیه‌مان محروم کرده‌اند؛ چون از ما می‌ترسند؛ چون از قدرت ما می‌ترسند.

می‌خواهم قدرت‌های‌مان را بگویم که بتوانید درک بهتر داشته باشید. سه سال پیش ما را از درس محروم کردند، فقط به فکر این که شاید از پای بمانیم و تسلیم شویم، ولی تسلیم نشدیم. هم‌سن‌وسالان‌مان را به زور، جبر و اجبار به ازدواج وادار کردند، شکست را نپذیرفتیم. سر گلیم غم هزاران هم‌سن‌وسالان خود نشستیم. آن‌ها با بردن هم‌نسل‌مان خواستند از قدرت ما بکاهند، ولی موفق نشده‌اند. ما قوی‌تر از دیروز ظاهر شده‌ایم.

بگذارید زمان بگذرد. با گذشت زمان، ما قوی‌تر و شجاعت‌تر از دیروز می‌شویم. آن‌ها نگذارند که ما به مکتب، کورس، دانشگاه و مراکز آموزشی برای درس برویم، ما می‌توانیم در امن‌ترین مکان یعنی خانه خودمان راه درس را ادامه ‌دهیم. نگذارند که بیرون از خانه آزاد باشیم و سخن بگوییم. آزادی بیان و هزاران آزادی‌مان را محدود کنند، ولی ما در خانه خود آزادانه و با صدای بلند آواز می‌خوانیم. در خانه خودمان می‌خندیم. آن‌قدر می‌خندیم تا دلی که مرده است زنده شود و دنیایی که تاریک شده است رنگ بگیرد و زیباتر و پرنورتر از قبل.

فقط کافی است اراده و شجاعت خود را از دست ندهیم، به قوی و قدرت‌مند بودن‌مان باور داشته باشید. هیچ زمانی از خط رویاها و اهداف خود دور نشوید. مهم‌ترین کار برای همه شما تحصیل و نوشتن باشد. هر زمانی دل‌تنگ، نا‌امید و شکسته شدید و بغضی در گلو داشتید، فقط بنویسید. من ایمان کامل دارم که همه‌مان به رویاها و اهداف‌مان می‌رسیم. زود نه، ولی حتما. مهم این است که مسیر خود را عوض نکنیم. مهم این است که ایستاده بمانیم. مهم این است که ستم را نپذیریم. مهم این است که با این بی‌عدالتی خو نگیریم. مهم این است که به پامال شدن خود عادت نکنیم.
مریم امیری
۲۲ میران ۱۴۰۳
 
عقب
بالا