انجمن ناولز

✦ اینجا جایی است که واژه‌ها سرنوشت می‌سازند و خیال، مرزهای واقعیت را درهم می‌شکند! ✦ اگر داستانی در سینه داری که بی‌تاب نوشتن است، انجمن رمان‌نویسی ناولز بستری برای جاری شدن قلمت خواهد بود. بی‌هیچ مرزی بنویس، خلق کن و جادوی کلمات را به نمایش بگذار! .

ثبت‌نام!

شعر اشعار شهر غم اثر زری

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع SONA
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

SONA

مدیر ادبیات
کادر مدیریت
سرگرد
تاریخ ثبت‌نام
4/4/25
نوشته‌ها
152
  • موضوع نویسنده
  • #1
1000045236.webp

عنوان: شهر غم
شاعر: زری
ژانر: تراژدی، عاشقانه
قالب: سپید
خلاصه: شهر شده پر از غم ز تو.
شهر شده آغشته به اشک از غم دوری تو.
شهر به غم عشق تو اسیر است.
ناله‌ی منِ شاعر از فراغ عشق است.
پ‌ن: اولین قلم.
 
آخرین ویرایش:
1000286429.webp


نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی،
سپاس از انتخاب این انجمن برای
منتشر کردن اشعار خود🌻

• بعد از به پایان رسیدن شعر ، لطفا در تاپیک زیر اعلام پایان کنید.
تاپیک اعلام پایان دلنوشته و اشعار | انجمن نویسندگی ناولز

• پس از اتمام ۱۰ پارت می توانید برای نقد شعر خود در خواست بدهید؛ توجه داشته باشید برای در خواست تگ هم ابتدا نیاز به در خواست نقد دارید.
تاپیک جامع در خواست نقد آثار تالار ادبیات


• برای دریافت تگ به تاپیک مراجعه کنید.

تاپیک جامع درخواست تگ تالار ادبیات | انجمن نویسندگی ناولز

• چنانچه از تایپ ادامه شعر خود منصرف شدید
می‌توانید از طریق لینک زیر درخواست انتقال
به متروکه داشته باشید.
درخواست انتقال و بازگردانی آثار از متروکه تالار ادبیات

• لطفا از نوشتن مسائل باز و خلاف عرف و قوانین
انجمن جداً خودداری کنید.

• ضمناً از کشیدن حروف و تکرار آن‌ها نیز بپرهیزید.



باتشکر | مدیریت تالار ادبیات
 
  • موضوع نویسنده
  • #3
مقدمه:
در شهر پرسه می‌زنم؛ اما نمی‌بینم تو را
در زیر باران بی‌چتر قدم می‌زنم؛ اما نمی‌بینم تو را
شهر پر از غم است و دلم تو را می‌خواهد؛

اما نمی‌بینم تو را
من مثل پروانه بودم و تو آن شمع،
شب تا صبح به دورت چرخیدم؛ اما نمی‌بینم تو را

در شهر پرسه می‌زنم؛ اما نمی‌بینم تو را
در زیر باران بی‌چتر قدم می‌زنم؛ اما نمی‌بینم تو را
شهر پر از غم است و

دلم تو را می‌خواهد؛ اما نمی‌بینم تو را
من مثل پروانه بودم و تو آن شمع،

شب تا صبح به دورت چرخیدم؛ اما نمی‌بینم تو را
 
آخرین ویرایش:
  • موضوع نویسنده
  • #4
شهر، پر از غم است کجایی تو؟
شهر، پر از نمَ است کجایی تو؟
شهر، بی‌تو چراغ بی‌فانوس است.
شهر، بی‌تو برایم قفس است کجایی تو؟
 
  • موضوع نویسنده
  • #5
شهر از بالا قشنگ بود.
از پایین پر از غم بود.
دلم خنده‌ای از ته دل می‌خواست.
شهر هوایش عاشقانه بود.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad
  • موضوع نویسنده
  • #6

بیم دارم که عشقت مجنونم کند.
بیم دارم که شبی مرا رسواترین رسوایان کند.
در شهر غم پرسه می‌زنم‌.
بیم دارم که مرا با خاطره‌هایت، این چنین خوار کند.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad
  • موضوع نویسنده
  • #7
اگر دستانت در دستانم بود
تو آن طرف شهر زمین نمی‌خوردی.
دستم اگر در دستت بود،
شهر پر از غم‌ نبود
خانه‌ی کوچکی داشتیم
چشمانت سیاهی شب بود
لبخندت خنده‌ی شهر بود
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad
  • موضوع نویسنده
  • #8
من خیابان‌های این شهر را از یاد می‌برم.
هرگز به یاد نمی‌آورم در کدام خیابان دیدمت.
به یاد نمی‌آورم با کدام غزل تو را بوسیدمت.
من خاطره‌های با تو را از یاد می‌برم.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad
  • موضوع نویسنده
  • #9
غم‌هایم را ببین
ای سکوت تنهایی، غم‌هایم را ببین
ای عشق من، شب‌های دیرینه‌ام را ببین
ای گل شکفته در خواب
شب‌های بی‌آن را ببین.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad
دلم بهانه‌ات را می‌گیرد.
شب است و باز دل من بهانه‌ات را می‌گیرد.
دل من پر از غم است و
بهانه‌ی عاشقانه‌هایت را می‌گیرد.
تو نیستی و دلم
هر لحظه‌ی شب، تا سپیده‌ی صبح
بهانه‌ات را می‌گیرد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad
وقتی نمی‌توانی حرف بزنی.
من از چشمانت می‌خوانم.
وقتی نمی‌توانی نگاهم کنی.
من جای تو نگاهت می‌کنم.
وقتی تو نمی‌توانی صدایم کنی.
من جای تو صدایت می‌کنم‌؛
ولی وقتی تو می‌روی
من حرف را در سینه‌ام آه می‌کنم؛
ولی وقتی تو می‌روی
مثل شمع، اندک‌اندک آب می‌شوم.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad
من و تو
شمعدانی‌ها هم حتی بهانه‌ات را می‌گیرند.
دل بی‌قرار من هم هر شب بهانه‌ات را می‌گیرد.
تو کجایی؟
ای عشق من بگو
دل تو هم بهانه‌ام را می‌گیرد؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad
تو کیستی که وقتی نیستی
شهر را غم فرا می‌گیرد
تو کیستی که وقتی نیستی
شهر را باران فرا می‌گیرد
 
شهر بی‌تو پر از عذاب است
خنده بی‌تو محال است
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad

وقتی شبم را غم فرا می‌گیرد
امیدی کوچک در قلبمی
وقتی شبم را غم فرا می‌گیرد
چراغ روشنی‌بخش در جسممی
وقتی شبم را غم فرا می‌گیرد
هر ثانیه و هر لحظمی
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad
صبح که بیدار می‌شوم زیبای من چشم گشوده
خنده‌های زیبایش
ببین چه زیبا زمین را فرش گشوده
دلم برایش پرپر می‌زند
ببین چه زیبا چشم گشوده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad
چشمانش دنیای عجیبی‌ست
دستانش حس التیام‌بخشی‌ست
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad
دریایم بی‌تو طوفانی‌ست
کاسه‌ی صبرم بی‌تو لبریز است
بی‌تو دنیایم چه غم‌انگیز است
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad
حسرتت را روی دل نمی‌گذارم
غم نبودنت را روی سی*ن*ه نمی‌گذارم
تو را تنها نمی‌گذارم
تو را با غم‌هایت در می‌خانه، تنها نمی‌گذارم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad
عشقت با من چه‌ها کرده؟
عشقت مرا بی‌خانه کرده
عشقت مرا رسوای رسوایان کرده
عشقت خانه‌ام را ویرانه کرده
عشقت مرا بی‌چاره کرده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sajjad
عقب
بالا